اي شام زلفت بتخانه‌ي چين

شاعر : خواجوي کرماني

مشک سياهت بر لاله پرچيناي شام زلفت بتخانه‌ي چين
وايوان ز رويت پرماه و پروينبزم از عقيقت پر شهد و شکر
و آشوب مستان برخاست بنشينشمع شبستان بنشست برخيز
ريحان برافشان از برگ نسرينسنبل برانداز از طرف بستان
دستان نمايند اما نه چنديندلها ربايند اما نه چندان
از ملک کسري مهر نگارينجز عشق دلبر مگزين که خوشتر
خسرو نجويد جز لعل شيرينمجنون نبويد جز عطر ليلي
گل خار گردد در چشم رامينويس ار ز رامين بيزار گردد
يا مست خفته شمعي ببالينبينم نشسته سروي در ايوان
مهر از چه باشد با ذره در کينيار از چه گردد با دوست دشمن
گلچهر خود را بنگر خورآئينخواجو چه خواهي اورنگ شاهي